سیاهه 36
 
رسول مرادی

کاش میشد این دل را بگذارم وُ بگذرم رها شوم از عشق، پر بگیرم تا طعم زندگی را واقعی تر درک کنم

شیوایم

هرگاه تو را در جلوی چشمانم میبینم از خود بی خود میشوم، نفرین به این خود که هر بار بی خود میشود

هرگاه کاملا سعی میکنم تا فراموشت کنم، یا دیگر کمتر به تو فکر میکنم باز روزی چون امروز با بودنت مرا به زانو در می آوری!..

چه کنم با خود ، ....

به کجا پناه برم این من، که تا به این حد ناتوانم در برابر تو !!!...

نمی دانم...

نمی دانم...

نویسنده: R.M



نظرات شما عزیزان:

ریحــــــــــانه
ساعت17:50---18 بهمن 1393
دل من باز گریست.....
قلب من باز ترک خوردو شکست......
باز هنگام سفر بود و من از چشمانت میخوانم که به آسانی از
این شهر گذر خواهی کرد......
و از این عشق گذر خواهی کرد....
و نخواهی فهمید که بی تردید این باغ پراز پاییز است


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
پنج شنبه 20 آذر 1393برچسب:سیاهه،36،,,,, :: 14:0
R.M

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها